شرح حال مرگ مشکوک و سوء قصد به جان پدر عزیزم🌹🌹🌹🌷🌷🌷⚘⚘⚘⚘
#Eqball_Ahmadi
#اقبال_احمدی
#Eqball_Ahmadi
#اقبال_احمدی
☆یاد پدر عزیزم گرامی باد که در قتلگاه ها و یا بیمارستانهای رژیم کشته شد و جانباخت.
▪پدر عزیز من ناراحتی قلبی و مریضی داشت ولی به این شدت نبود که در عرض ۳ هفته سریع از بین برود البته به جان پدر بیچاره ام چندین بار سوء قصد شد تا بلکه از طریق درمان نکردن و پذیرش نکردن به بیمارستان از بین برود... ولی پدرم و خانواده بیچاره ام همچنان تلاش کردند که از مریضی بسیار ساده ای که در اثر سرما خورده گی سینه اش یا ششهایش عفونت کرده بود را درمان کنند و از بین نرود...
▪پدر بدبختم از سنندج تا تهران به بیمارستانهای سنندج و قروه و در نهایت تهران و کرج و شهریار مراجعه کرد و تنها یک روز نگهش می داشتند و سریع مرخصش می کردند در حالی که نیاز به مراقبت و درمان داشت... در آخرین بار به یکی از مهمترین بیمارستان های قلب ایران در تهران به اسم بیمارستان قلب رجائی مراجعه کرد و با اسرار زیاد پدرم و خانواده ام حاظر به قبولش نشدند و قرصی را بهش دادند که حالش بهتر شود ولی قرص اشتباه بود و کبدش را از کار انداخته بود و خونریزی داخلی پیدا کرده بود...
▪پدرم بعد از آن به بیمارستان سجاد شهریار مراجعه کرده بود که دوباره او را پذیرش نکردند... در نهایت زمانیکه شرایط اورژانسی برایش پیش می آید حاظر به قبولی او می کنند و در بخش CCU نگهداری می شود... ولی هیچ مداوا و هیچ داروهایی برای رفع عفونت سینه اش انجام نداده بودند... بعد از دو هفته بدون اینکه به داخل بخش انتقالش بدهند و با شرایط وخیم از CCU ترخیصش کردند... در کمال ناباوری و نا مسئول بودن بیمارستان... پدرم تا زمانی که به خانه رسید چندین بار حالش بد شد و به کپسول هوا نیازمند شد... در نهایت همان شب شرایط اورژانسی شد و آمبولانس آمد... با اسرار خانواده ام... و خواهش و تمنا او را به بیمارستان تامین اجتماعی شهریار انتقال دادن... در اون بیمارستان هم بخاطر اینکه بیمه ای نداشت او را پذیرش نمی کردند... در نهایت با اسرار و تمنا حاظر به پذیرش شدند... دکتر شیفت... او را معاینه کرد و به شدت عصبانی شد.. گفت این بیچاره که تمام بدنش را عفونت گرفته پس اون بیمارستان آشغال چیکار کردن... من الان چیکار می تونم بکنم...!
▪در هر صورت آن شب به خانواده ام اجازه ندادند که همراه مریض بماند... و پدرم رو بستری کردند... صبح که مادرم به بیمارستان مراجعه کرد... پرستاری که شیفتش عوض شده بود... گفته بود.. ای بابا چرا الان میایید موقعه ای که من شیفت کارم رو شروع کردم این آقای احمدی بیچاره رو دیدم که داره دست و پا میزنه و به شدت نیازمند دستگاه تنفس مصنوعی بوده... دکترها اون رو به حال خودش گذاشته و به ۱۱ تا مریض دیگه رسیده اصلا بهش نرسیده اند... حتی من با دکترها هم بحث کردم و خیلی عصبانی شدم بهشون فش دادم که چرا دستگاه رو به موقعه بهش نرساندی... من خودم دلم براش سوخته و دستگاه رو بهش وصل کردم.
▪پدرم جان سخت بود و با اون همه سوء قصدی که بهش کرده بودند... زنده مانده بود و به شدت با مرگ دست و پنجه نرم می کرد و می جنگید و نفس می کشید...
من هم با مشاهده عکسهای او در بیمارستان و وخیم تر شدن حالش پی بردم که این بیمارستانها درمانش نمی کنند و داروهای لازم درمان رو به بدنش نمیرسونند... سریع از طریق یکی از دوستانم پروفسور آلمانی در شهر هانوفر رو گیر آوردم و می خواستم به هر طریق شده دارو به پدرم برسونم...
▪برای اینکار... باید پرونده پزشکی و یا گزارش حال پدرم بدست پرفسور میرسید... خانواده ام بلافاصله اقدام کردند ولی بیمارستان و دکتر قبول نمی کردند که از پرونده پدرم کپی و یا عکس بگیریم و بدست پروفسوره برسونیم.
▪من به خانواده ام گفت با پرستارها صحبت کنید اگه دکتر رو خریده باشند نمی توانند که همه پرستارها رو بخرند... بهشون بگید که شما داری به بشریت خدمت می کنید و جان انسانها رو نجات می دهید... فقط یه چند تا عکس از پرونده اش می گیریم و بدست پروفسور میرسانیم و...
▪یکی از پرستارها با خوشحالی به خانواده ام خبر داد که دکتر را راضی کرده که گزارش مریضی پدرم رو به انگلیسی برای پروفسور آلمانی بنویسد...
▪صبح زود من منتظر گزارش دکتر بودم و بلافاصله زنگ زدم به خانواده ام ... که متاسفانه و به هزاران افسوس گفتند که بیمارستان زنگ زده و گفته پدرتان تموم کرده بیاید و جسدش را ببرید...
▪ولی پدر من حالش به آن صورت نبود که سریع تموم بکند... پرستار گفته بودن که الان در این شرایط پدرم به دستگاه تنفس مصنوعی وابسته هست و نباید به هیچ عنوان از این دستگاه دور بشود و به کمک داروها سعی می کنیم که عفونت بدنش را بیرون بکشیم و تا حالش خوب بشود... ولی هزار افسوس و میدونم که آخرین سوء قصد به جان پدر عزیزم نیز انجام شده است و آن اینکه: با برداشتن دستگاه تنفس از او، او را کشتند و با زجر و درد شدید جان باخته است.
☆✌من به یاد پدر عزیز و زحمتکش و رنجبر و کارگرم دوباره سوگندم را تکرار می کنم که تا آخرین نفسم بر علیه جمهوری اسلامی و سیستم سرمایه داری نبرد خواهم کرد و در کنارهم همسنگران و هم طبقه ای هایم در مبارزه طبقاتی و کارگری خواهم بود برای برقراری حکومت کارگری و برابری و آزادی
☆یاد پدر عزیز و مهربانم همیشه در دل ما زنده هست و نمرده است... 🥀🥀🥀⚘⚘🌷🌷🌷🌷🌹🌹🌹
✊ننگ و نفرت بر قاتلین و جنایتکاران و جمهوری اسلامی و سیستم نابرابر سرمایه داری که انسانهای بیگناه را همیشه قربانی منافع و سیاستهای کثیف و ضد انسانیشان می کنند.
یاد پدر عزیزم گرامی باد🌹🌹🌷🌷🌷
زنده باد #سوسیالیسم ☆
زنده باد #سوسیالیسم ☆
زنده باد #کمونیسم ☆
#کاوه_احمدی
#Kawa_Ahmadi
#Kawa_Ahmadi
23.06.201 ☆ ۹۸/۰۴/۰۲
@Irancomonist
کانال تلگرام #رهائی
Irancomonist@gmail.com
کانال تلگرام #رهائی
Irancomonist@gmail.com
اینستگرام #مبارزان_انقلابی
Revolution_enghelab
Revolution_enghelab